English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ambivert U شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
autism U عدم توجه بعالم مادی
sublimation U توجه بعالم بالاوامور عالیه
ambiversion U شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
cosmic U مربوط بعالم هستی
spirituous U مربوط بعالم معنویات
supernal U بلند وابسته بعالم بالا
anagogy U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
anagoge U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
spiritism U اعتقاد به وجود روح وبازگشت ارواح بعالم مادی روح گرایی
animism U اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
meticulous attention U دقت و توجه زیاد
lionization U توجه زیاد به شخص
dandyism U توجه زیاد به لباس
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
it askes for attention U توجه لازم دارد
analysts U شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst U شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
beau U مردیکه خیلی بزن توجه دارد
sysop U شخصی که سیستم تخته آگهی یا شبکه را نگه می دارد
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
attentions U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention U سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
welfare state U دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
Method to my madness <idiom> U هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
clothes horses U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horse U کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
interrupts U سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt U سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupting U سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
shoo in U کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
answering machine U نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines U نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
gonidium U یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
peripheral U باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
IBM U اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
pectoral U باطنی
interior U باطنی
inmost U باطنی
pectorals U باطنی
interiors U باطنی
ben U باطنی
internal U باطنی
intrinsic U باطنی
psychological make up U تصور باطنی
inward light U نور باطنی
inner U روحی باطنی
internal conversion U تبدیل باطنی
inward U داخلی باطنی
subjectively U بطور ذهنی یا باطنی
internal U باطنی ناشی ازدرون
internalization U درونی یا باطنی کردن
article of faith U اعتقاد و عقیده باطنی
propensity U میل باطنی رغبت
propensities U میل باطنی رغبت
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
ideology U مبحث افکار وارزوهای باطنی
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
idealogy U مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies U مبحث افکار وارزوهای باطنی
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
outwork U استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange U پول خارجی ارز خارجی
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
wilson U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
external diseconomies U عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
back berm U سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
personal U شخصی
civil U شخصی
informal U شخصی
ones U شخصی
one U شخصی
civilians U شخصی
personas U شخصی
some one U شخصی
personae U شخصی
personable U شخصی
civilian U شخصی
privates U شخصی
persona U شخصی
private U شخصی
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
paraphernalia U اموال شخصی زن
private property U دارایی شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
idiograph U نشان شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
individual foul U خطای شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
personalty U دارایی شخصی
personalty U اموال شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
personal staff U ستاد شخصی
proenomen U نام شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
self-employed U کار شخصی
self employed U کار شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
self will U اراده شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
whosoever U هر شخصی که باشد
self intrest U نفع شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal service U خدمت شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
personal income U درامد شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal action U دعوی شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
particular good U عین شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal effects U لوازم شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
personal property U اموال شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
private motive U غرض شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
by end U غرض شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
backcourt foul U خطای شخصی
self-interest U نفع شخصی
oomph U چاذبه شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
onother's money U پول شخصی دیگر
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
self intrested U دربند نفع شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
owned U شخصی مال خودم
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
owns U شخصی مال خودم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com